نينا زيواسويک
ترجمه: مجتبا پورمحسن
آه، زمان ما فرارسيده است مارينا
شب وقتي تنها نشستهام
با يک گيلاس شراب در دست
به ديدنم ميآيي
- تو که نيازي به کليد نداري -
براي تو، مخفيترين درِ اتاقم
هميشه باز است:
مادرانمان ما را ترک کردهاند
هر دوي ما عاشق شعر و بچهها بوديم
و از پاريس و فقر متنفر بوديم
در حالي که تنها لباس کثيفمان را پوشيده بوديم
از پاسبانها و صاحبخانهها دوري ميکرديم
هردوي ما چشم آبي بوديم و عشاق بسياري داشتيم
و از زندگي با ديگران عاجز بوديم
آه، تقريباً يادم رفته بود:
پدرانمان هم همکار بودند
سرشان را با موزهها و آثار هنري گرم ميکردند
با اين وجود، ديروز عصباني شدم
وقتي کسي صدايم زد مارينا
من نه آنقدر آدم مهمي هستم و نه آنقدر خاص
که گزارشهاي روزانه به بريا بفرستم...
چقدر عصباني بودم وقتي خودت را حلقآويز کردي!
چه شهامتي، چه خيانتي، چه نيرنگي
چه خيانتي از شعر...
مارينا، همينطور که ميتواني ببيني
من دربارهي تو و زندگي بچهام
و واقعاً هيچ چيز نميدانم.
- نينا زيواسويک، شاعر، مترجم و محقق اهل صربستان است که پس از وقوق جنگ سارايوو در سال ۱۹۹۲، به آمريکا رفت. او هماکنون در منهتن زندگي ميکند. مجموعهاي از اشعار او با نام «مرگ نيويورک» منتشر شده است. او همچنين آثار شاعراني مثل آلن کينزبرگ و چارلز برنستين و نويسندگاني همچون کتي آکر را ترجمه و در اروپاي شرقي معرفي کردهاست. شعر بالا، در آخرين شمارهي مجلهي نيويورکر به چاپ رسيده است.
* مارينا اسويتيوا (۱۸۹۲-۱۹۴۱) شاعر و نويسندهي روسي در مسکو به دنيا آمد. همزمان با قدرت گرفتن بلشويکها و استالين، مجبور به ترک وطن شد، اما در سال ۱۹۳۹ به شهر يلابوگا در شوروي سابق بازگشت و دوم سپتامبر سال ۱۹۴۱ خود را حلقآويز کرد. اسويتيوا و شعرهايش، بيست سال پس از مرگش و از دههي ۱۹۶۰ به شهرت رسيدند.